دیروز دست به دست هم دیگر دادیم.

باردیگر شهر را آذین بسته ی خروش غیرت مسلمانی کردیم که تا ابد آزادگی را می دهید تا لقمه ای نان دریافت کند.

خیلی از این طلبه هایی که اومده بودند مشکل مالی داشتند، اما یک چیز برایشان مهم بود آن هم استقلال شان تا نرود از دست آن چه از دست رفتنی نیست.

این روز عده ای مشغول اند تا صف حزب الله را به هم بزنند.

این روزها از صافی وشفافیت سخن می گویند ولی دروغ می گویند.

این روزها تیرمانده بر گلوی کودک رباب نیست که تعیین کننده ی زندگی ما است.

این روزها دستان کوچک فرزند رباب است که گره گشای زندگی هر مسلمانی است.

این روزها با شعار نمی توان به نتیجه فکر کرد.

اگر رهبرمان در یک محیط نظامی از مذاکره حرف می زند، اگر محکم می ایستد و بانگ ما اجازه نمی دهیم را سر می دهد، دلیلش این است که ما ایستاده ایم و ایستاده می میریم.

اهل خشونت نیستیم اما نعره های حیدری بر سینه هایمان نشسته.

این روزها ما می خواهیم شیعه باشیم و بمانیم و این را به اثبات برسانیم.

و السلام علی من اتبع الهدی