سلام شما را دعوت می کنم تا به مصاحبه ای که با آقای حافظی جانشین سپاه علی بی ابی طالب گرفته ام توجه تان را جلب کنیم.

اول که خیرمقدم عرض می کنم خدمت شما که تشریف آوردید. یک بیوگرافی کوتاه از خودم بخواهم بگویم، تا سال 59 در قم مشغول به تحصیل بودم. دیپلم را که گرفتم، سال 59 دقیقا در زمان درگیری های کردستان برای سربازی رفتم و لشکری را که برای خدمت انتخاب کردم که لشکر کردستان بود. علتش هم علاقه ای بود که می خواستم یک سهمی را در جنگ داشته باشم و با شروع خدمت سربازی بتوانم خدمت به جبهه های نبرد را هم ارائه بدهم.

 این لشکر را انتخاب کردم و رفتم کردستان، دو سال در کردستان بودم و فعالیت های خوبی در آن جا صورت گرفت سپس به جنوب آمدم، در جنوب تعداد زیادی از عملیات ها را شرکت کردم. اعم از عملیات های آفندی و پدافندی و  به دفعات مختلف مجروح نیز شدم.مسئولیتهای مختلفی را در طول این چند سال در دفاع مقدس و بعد از آن داشتم، صحنه های مختلفی را دیدم. به این جهت است که احتمالا عزیزان فرموده اند تا در خدمت شما باشیم. شاید ممکن است دیگران در دسترس نبودند گفته اند در خدمت باشیم.

-        در جنگ بین این که مهمات و اسلحه به بچه های سپاه برسد مشکلاتی ایجاد می شد. به نظر شما دلیل این مشکلات چه بود؟

وضعیت سپاه از زمانی که در ابتدای امر وارد جنگ شد، مانند پایان جنگ نبود. در ابتدا سپاه برای ورود به جنگ هنوز خودش نه سازمان خاصی داشت، نه خودش رو پیدا کرده بود و نه ماموریتی بر عهده داشت. در ابتدای جنگ  سپاه یک گردان رزمی بیشتر نداشت، آن هم در یکی از همین شهرها مستقر بود و فقط برادران پاسدار که در شهرها بودند و مقاومت می کردند، خودشان را به صورت پراکنده به جبهه ها می رساندند، در سپاه دزفول و خرمشهر و سپاه اهواز مشغول می شدند، در ابتدای جنگ فعالیت ها و عملیات های بچه ها به صورت نا منظم بود و در همین راستا بچه های بسیجی به کارگیری می شدند.

و تا قبل از این که بنی صدر از سمت فرماندهی کل قوا عزل شود بیشتر در جنگ های نامنظم شرکت می کردند و آن را اداره می کردند و در همان ایام هم مشکلات بسیاری وجود داشت. سلاح، مهمات، تجهیزات و از جمله خودرو کامل نبود. بخشی از این مشکلات برمی گردد به سازمانی که شکل نگرفته بود. ما وارد جنگ شده بودیم و نیاز به هماهنگی هایی داشتیم. زیرساخت هایی نیاز داشت برای این که تجهیزات و وسایل واگذار بشود، یک بخشی از این مشکلات هم به دلیل درگیری های سیاسی منافقین با بچه های حزب الله بود.

درگیری طرفداران بنی صدر با بچه های حزب الله شرایط را به این سمت کشانیده بود. سپاه برای ساماندهی شرایط نیاز داشت با رئیس جمهور وقت جلساتی را داشته باشد،  ولی جلساتی که بنی صدر با بچه های سپاه داشت بسیار کمتر از جلساتی بود که با منافقین و مسعود رجوی می گذاشت.

-         یعنی شما در واقع شما مخالف این هستید که بنی صدر از روی عمد به بچه های سپاه کمک نمی کرد؟

خیر، حتی در قبال وارد کردن تجهیزات و مهمات به سپاه از یک چنین خطی پیروی می کرد. تا زمانی که فرماندهی کل قوا را حضرت امام از بنی صدر گرفتند و بنی صدر و بنی صدریون ساقط شدند. از آن به بعد دیگر موضوع تا شروع عملیات هایی مثل «فرمانده کل قوا» یک هماهنگی بین ارتش و سپاه ایجاد شد تا عملیات ثامن الائمه و خرمشهر چنین هماهنگی های بیشتر مشهود بود. دیگر آن معضلاتی که در ابتدای جنگ داشتیم، وجود نداشت.

-         از اول هم این کمک های بنی صدر به منافقین محسوس بود؟

مشخص است، اصلا در اسناد ما هم وجود دارد، ناراحتی هایی هم خود فرماندهان سپاه از بنی صدر داشتند به همین دلیل بود که به طور مثال یکی از مشکلات این بود که بنی صدر با منافقین رفت و آمد بیشتری داشت تا بچه های سپاه. اگر ما می خواستیم قراری با ایشان تنظیم کنیم کلی باید تلاش و زحمت کشیده می شد تا مثلا یک قرار با بنی صدر بگذاریم در حالی که آن ها به راحتی به دفتر کار بنی صدر رفت و آمد داشتند.

البته این رفتارهای بنی صدر علتی داشت و این در کتاب ها هم نوشته شده است که بنی صدر به خیال این که حضرت امام مریض است و همین روزها مرحوم می شود. بعد از رحلت ایشان هم کار از دست بچه های حزب الله و روحانیت نمی آید و تنها کسانی که می توانند دولت و حکومت را اداره بکنند امثال نهضت آزادی و لیبرال ها و منافقین و ... هستند و ما باید با این ها ارتباط بیشتری داشته باشیم و به همین جهت هم که خود او غرب زده بود و گرایشاتش به آن سمت بیشتر بود، ارتباط بیشتری با آن ها داشت.

-          شما فرمودید بعضی فرماندهان سپاه دلخوری داشتند، بعضی از فرماندهان زمان بنی صدر الان می گویند بنی صدر خیانت نکرده، در این زمینه شما نظرتان چیست؟

اسناد جنگ را که به خوبی مورد بررسی قرار بدهیم متوجه می شویم یک دلیل برای ما قانع کننده است، یعنی اگر هیچ دلیل دیگری را هم بررسی نکنیم، یک دلیل وجود دارد که نشان می دهد بنی صدر خوب عمل نکرد و خیانت کرده است و آن مطلب جز این نیست که اگر بنی صدر خیانتی را مرتکب نشد، پس تصمیم مجلس و حضرت امام چرا به این شکل بود؟ چرا بنی صدر استیضاح شد؟ و چرا حضرت امام ایشان را از فرماندهی کل قوا برداشت. با این اعتقاد و با این یقین که امام هر کاری را انجام می داد، از آن جهت که در جایگاه ولایت فقیه قرار داشت به قولی به مرز معصومیت نزدیک شده بود. یعنی کسی نبود که اهل گناه و معصیت و دروغ پراکنی باشد و به دنبال قدرت خویش باشد و ...

امام به دنبال این ها نبود، ایشان به وظیفه خویش عمل می کرد و وظیفه امام در آن جا اقتضا می کرد که فرماندهی کل قوا را از ایشان بگیرد، چرا گرفت؟ این خودش محل سوال است. هیچ دلیل دیگری را هم ارزیابی نکنیم همین دلیل کفایت می کند که اگر بنی صدر خیانت نکرد پس چرا فرار کرد؟ می ایستاد و دفاع می کرد، خیلی از رئیس جمهورهای دیگر  هم آمدند و سروصداهایی هم علیه آن ها شد و شعارهایی هم علیه آن ها دادند و مجلس هم گاهی سوالاتی از این ها می کرد ولی ایستادند و جواب دادند.

 

اگر به دادگاه هم کشیده می شدند می روند و جواب می دهند ولی چرا بنی صدر با این وضع و شکل ظاهری خودش را درست کرد و فرار کرد، همین کفایت می کند برای آقایان و به قول معروف الخائن خائف، کسی که خیانت کار است می ترسد و کسی که فرار کرده معلوم است که خیانت کار است.

-          مشکلی که در بحث نظامی در طرف ما محسوس بود، آیا در طرف مقابل، لشکر عراق شنیده می شد که این ها مشکلات این چنین دارند یا نه؟

کاملا، در جنگ های نظامی اولین رکن، جمع آوری اطلاعات است، این اطلاعاتی که به ما می رسد نشان از این است که حمله کنیم، دفاع کنیم، حمله نکنیم، از این مسیر حرکت کنیم، تاکتیک مان چه باشد، آموزش ها چه باشد. رکن اصلی اطلاعات است، آن ها دقیقا اطلاع داشتند و عراقی ها در ارزیابی هایی که بعد از عملیات ها از ما دارند، ارزیابی ها را که بخوانید، هم عراقی ها و هم امریکایی ها مطلع بودند، در ابتدای جنگ همه ی آن ها فکر می کردند (البته هم همین طور بود) ارتش ایران کاملا از دست رفته است و ژنرال های ایران در ایران نیستند، فرماندهی در ایران به هیچ عنوان درست و حسابی نیست و نمی تواند جنگ را اداره بکند. تجهیزات ما از بین رفته بود و بخشی از تجهیزات هم کاملا از کار افتاده بود، نمی توانستیم پشتیبانی کنیم و ...

اصلا یکی از دلایل حمله ی صدام  به ما همین مسئله نظامی بود. البته ما هم اطلاعات متقابل را داشتیم و می دانستیم که صدام در اوج قدرت است. می دانستیم که کشور عراق در شرایطی قرار دارد که نسبت به قبل وضعیت بهتری داشت، می دانستیم که تمرینات زیادی انجام می دهند، ما دو، سه ماه قبل از جنگ همه ی اطلاعات را می دانستیم و شرایط عراق را هم از لحاظ اقتصادی، نظامی، اقدامات و قرائن و شواهدی که می دیدیم دال بر این بود که یک حمله ی نظامی به ایران خواهد شد. همه اطلاعات را هم داشتیم، به خصوص زمانی که آمدند و نزدیک مرزها شدند، تجهیزات و یگان های نظامی را آوردند و عملیات های شناسایی را بیشتر کردند، هلی کوپتر ها و هواپیماها پرواز کردند، بعد از ورود هایی که به نقاط مرزی ما داشتند ما نسبت به این قضیه اطلاعات بیشتری پیدا کردیم.

-         در مورد سلاح هایی که به عراق کمک می شد چه اطلاعاتی در دست هست؟

مقداری از این سلاح ها را ما در جنگ دیدیم و البته در اسناد و مدارک دفاع مقدس و جنگ هم مدارک خوبی یافت می شود، با دقت بیشتری که به جنگ نگاه کنید ما دو مرتبه ارتش عراق را شکست دادیم یعنی به طور کلی نابود شد و دوباره ارتش دیگری تشکیل شد. از ابتدای جنگ که عراق بالای دوازده لشکر بود تا پایان جنگ. با توجه به همه ی پیروزی هایی که به دست آوردیم و ارتش عراق را شکست می دادیم، عراق ده ها هزار نفر اسیر داد و هزاران نفر کشته و تجهیزات بسیار زیادی از بین برده شد و غنایم بسیاری برای ما ماند، اما عراق در ابتدای جنگ با دوازده لشکر و با همه مشکلاتی که برایش به وجود آمده بود در پایان جنگ به 65 لشکر قدرتمند رسیده بود.

مفهوم این قضیه چیست؟ این همه تانک از عراقی ها نابود شد ولی در پایان جنگ نزدیک به شش هزار دستگاه تانک هنوز دارد، در مورد توپخانه هم همین قضیه صدق می کند و هم چنین هلی کوپتر و هواپیما. البته در بحث هوایی من اعتقادم بر این است که قدرت های غربی و شرقی خیلی زیرک بودند، قدرت زمینی عراق را خیلی تقویت می کردند ولی به قدرت هوایی صدام خیلی بها نمی دادند که اگر یک زمانی خودشان خواستند، به عراق حمله کنند، بتوانند این کار را انجام بدهند.

آن ها پیش بینی می کردند که زمانی برسد و عراق موی دماغ آن ها بشود و هنگامی که عراق به کویت حمله کرد دیدیم که این پیش بینی شان محقق شد. به نظر من آن ها عراق را خیلی فریب دادند و لذا عراق را از طریق هوایی خیلی کمک نمی کردند و اگر هم قصد تقویت آن را داشتند به میزانی کمک می کردند که بتواند عملیات هایی را علیه ما داشته باشد.

اما از لحاظ زمینی بعید می دانم در منطقه ی ما (غرب آسیا) ارتشی به قدرت ارتش عراق وجود داشت. ارتشی این چنینی علاوه بر تجهیزات فوق العاده ای که به عراق داده بودند، به اصطلاح می گویند یک پلی بین شوروی و عراق برقرار شده بود و دائما برای عراق سلاح می آمد. انواع و اقسام سلاح ها، اعم از هلی کوپتر و ضدهوایی بسیار پیشرفته در بحث هوایی، در بحث زمینی تانک ها و سلاح های نیمه سبک و سنگین در اختیار عراق گذاشته بودند، انواع موشک هایی که در اختیار عراق گذاشته بودند تا بتواند شهرهای ما را بزند، انواع بمب افکن هایی که به عراق داده بودند تا بتواند بمباران های وسیعی را علیه ما بکند و مهم تر از آن ها، انواع بمب های شیمیایی که در اختیار عراق گذاشته بودند تا بتواند بمباران های وسیعی را علیه ما بکند که نمونه آن را  که عراق در عملیات والفجر10 با بمباران شیمیایی حلبچه و منطقه والفجر 10 می توان ذکر کرد.

سلاح هایی که به عراق داده بودند عمدتا سلاح های ممنوعه بودند، مانند سلاح های شیمیایی و بمب های خوشه ای و نباید از آن ها در جنگ استفاده کرد و در صورت استفاده آن جنگ یک جنگ نامتعارف بود و از حالت معمولی خودش خارج می شد، لکن مانع نمی شدند.

و به عراق اجازه داده بودند و برای او محدودیتی قائل نمی شدند. که از آن سلاح ها استفاده کند. حجم آتشی که باز عراق استفاده می کرد بسیار شدید بود و شما زمین را در عملیات خاکستر می دیدید، این هم یک حالتی از جنگ نامتعارف بود،

همه هم متوجه بودند و کمک اش می کردند، طرح های اسرائیلی، میراژهای فرانسوی، توپ های سوئدی، توپ های روسی، سوپر اتانداردهای انگلیسی، آواکس های آمریکایی به کمک عراق می آمدند، تی 72، سوخو، توپولف همه روسی بودند که برای عراق آمده بودند و پشتیبانی می کردند. سیستم سلاح عراق قبل از دفاع مقدس و جنگ با ایران سیستم روسی بود، ولی شما در حین جنگ می بینید که این سیستم شرقی و غربی می شود، یعنی غربی ها هم کمک های خود را آغاز می کنند.

کمک های هر دو جناح شرق و غرب به حدی بود که در همان دوساله ی اول جنگ هفت لشکر از عراق  نابود شد، فقط چهارتا، پنج تا از لشکرهایش باقی مانده بود، اصلا عراق وقتی خرمشهر را از دست داد، در تمام عراق سکوت همه جا را فرا گرفته بود و کاملا خودشان را شکست خورده قلمداد می کردند. اگر امریکایی ها در جنگ دخالت نمی کردند و پشتیبانی سیاسی، اقتصادی و نظامی نداشتند همان روزهای اول بعد از فتح خرمشهر حکومت عراق ساقط شده بود ولی با آمدن امریکایی ها عراق دو مرتبه خودش را پیدا کرد و سدهای مستحکمی که برایش ایجاد کردند و انواع و اقسام سیم خاردارها و موانع را تعبیه کردند تا جلوی نفوذ رزمندگان ما را بگیرند، از سقوط عراق جلوگیری کرد و با این کمک ها دو مرتبه او را وادار به ادامه جنگ کردند.

-         به غیر از عملیات کربلای 4، آواکس های امریکایی آمدند و نقش مهمی را در لو رفتن عملیات داشتند، عملیات های دیگری بوده است که این سازمان های جاسوسی در آن عملیات ها تاثیر گذار بوده باشند؟

از ابتدای جنگ تا پایان جنگ و حتی تا به امروز، مشغول جمع آوری اطلاعات درباره ما هستند. در همه ی عملیات ها هم از ما اطلاعات جمع آوری می شد ولی خب ما در بعضی عملیات ها حفاظت اطلاعات مان بهتر بود و بهتر کار می کردیم و در نتیجه کمتر لو می رفتیم و لذا کمتر می توانستند ما را پیدا کنند. منطقه عملیاتی کربلای 4 با منطقه والفجر8 و یا منطقه کربلای 5 با منطقه کربلای 4 خیلی تفاوت نداشت. اصلا منطقه ی کربلای4 با منطقه کربلای5 چسبیده به هم است و منطقه والفجر8، فاو با منطقه کربلای4 یکی است.

شما باید از آبادان عبور کنید وبه سمت اروند بروید، کربلای4 تقریبا چسبیده به خرمشهر است، یعنی از نظر هوایی 20 تا 30 کیلومتر بیشتر فاصله ندارند و بهم نزدیک اند. آواکس های امریکایی در یک نقطه کار نمی کند بلکه یک منطقه ی وسیعی را پوشش می دهد، اطلاعاتی که از ما در والفجر8 می توانست جمع بکند و جمع کرد، همان اطلاعات را هم در عملیات کربلای4 جمع کرد. چون توان این را نداشتیم که رفت و آمد نداشته باشیم و الزاما بایستی رفت و آمد می کردیم و لذا می فهمیدند که ما عملیات داریم. هر آن چه در روی زمین برای جلوگیری از شکست کامل ارتش بعثی عراق آماده شده بود حاصل اطلاعاتی بود که توسط آواکس ها و سرویس های اطلاعاتی برای عراق جمع می شد و در اختیار او می گذاشتند.

 

منطقه کربلای4  برای دشمن خیلی اهمیت داشت. از ابتدای جنگ این منطقه مورد توجه بود. دلیل این مسئله هم این بود که ما به سمت بصره از طریق کربلای4 و کربلای5 خیلی سریع تر و خیلی بهتر می توانستیم پیشروی کنیم. هدف استراتژیک ما هم بصره بود. بر این اساس آن ها هم یک دفاع استراتژیک داشتند. برای دفاع از بصره چنان چه  از هر طرف به بصره می زدیم یک حفاظت خاصی را ایجاد کرده بودند و مانع رسیدن ما به بصره می شدند و به همین جهت سد دفاعی شلمچه معروف بود.

چرا این سد ایجاد شد؟ با توضیحاتی که دادم برای دفاع از بصره مدام آواکس های آمریکایی کار می کردند و فعالیت داشتند و اصلا یگان های شناسایی هواپیمایی دائما روی سر ما بودند، دوربین ها همیشه مشغول شناسایی بودند و ماهواره ها به کمک عراق آماده بودند و اطلاعات جمع آوری می کردند و در اختیار ارتش بعثی قرار می دادند.

از همان ابتدا اطلاعاتی که دشمن در کربلای4 داشت، چند روز بعد در کربلای 5 هم داشت ولی چرا در کربلای5 شکست خورد و در کربلای4 شکست نخورد؟ علت شکست دشمن در عملیات کربلای5 فریب دشمن بود. او فکر می کرد که ما عملیات کربلای4 را انجام دادیم دیگر در ادامه عملیات نخواهیم داشت، و فریب خورد. سرعت عمل ما و ایجاد فرصت از سوی ما و غافلگیر شدن دشمن پیروزی های چشم گیر عملیات کربلای 5 را برای ما به ارمغان آورد نه این که فکر کنیم آواکس های امریکایی یا سازمان های جاسوسی در منطقه مشغول فعالیت نبودند. این وضعیت در اوضاع و احوال  تمام مناطق جنگ هشت ساله و دفاع مقدس و تمام عملیات های آفندی و پدآفندی قابل تعمیم است.

-         از سرانی که به صدام کمک می کنند چه کسانی نقش مهمی در کمک تسلیحاتی به صدام داشتند؟

اشخاص خیلی مهم نیستند، حکومت ها را ببینید چه نقش هایی داشتند، رئیس جمهور یا رهبر آن کشورها تصمیم گرفته است تا آن اتفاقات بیفتد. ابرقدرت ها، شوروی، آمریکایی ها نقش اول را داشتند و در راس هرم بودند، اسرائیلی ها، فرانسوی ها، انگلیسی ها، آلمان ها، عربستان سعودی و کویت در راس بودند و ما بقی دیگر در این ائتلاف قرار گرفته بودند. شاید همه کشورها 36کشور تا 44 کشور در منابع هست که به عراق کمک کردند و عراق را در این جنگ حمایت و پشتیبانی می کردند تا بتواند پیروز بشود ولی هدایت اصلی و خیمه فرماندهی به دست امریکایی ها بود و امریکایی ها بودند که با ما می جنگیدند نه عراق.

از اول شروع کننده امریکا است. چراغ سبز را او نشان داد، جنگ ما همه اش امریکا بود، منتهی خودش نمی آمد، کشورها را وادار کرده بود هر کدام به طریقی به عراق کمک کنند. عربستان و کویت پول می دادند و فرانسه و شوروی و ... سلاح می دادند و بعضی کشورها مثل سودان را وادار کرده بود که نیرو بدهند، ولی هدایت گر امریکا بود و در این اواخر هم خودشان کم کم داشتند وارد می شدند، اگر هواپیمای مسافربری ما را در خلیج فارس زدند، اگر پل والفجر8 ما را، پل فاو را آمریکایی ها با موشک زدند، خودشان می خواستند کم کم مستقیما وارد جنگ بشوند.

-         نکته ای که در حرف های شما بود که عملیات کربلای5 به محدوده ی عملیات کربلای4 خیلی نزدیک بود، برای ما سوال پیش می آید که وقتی در عملیاتی شکست می خوردیم، لازمه اش این است که برهه ای را در شک و بهت قرار بگیریم چرا که نیروهای نظامی مان افسردگی می گیرند. چه شد که ما در این زمان خودمان را نباختیم؟ بلافاصله در کربلای5 آمدیم و جبران کردیم؟

جواب سوال شما را با بیان خلاصه ای از یک عملیات به ظاهر کوچک ولی در تاثیر گزاری در روند دفاع مقدس بسیار موثر و بزرگ است، شروع می کنیم. عملیات فرمانده کل قوا، به فرماندهی سردار صفوی و سردار رشید و شهید حسن باقری در نزدیکی دارخوین که عملیات کاملا موفقی بود اجرا شد. این عملیات دقیقا در شبی که بنی صدر فرار می کند و حضرت امام فرماندهی کل قوا را از بنی صدر می گیرد طرح اجرایش کامل می شود.

اسم آن عملیات را که فردا یا نیمه شب می خواست اجرا شود و بر مبنای حماسه آن روز امام گذاشته شد یعنی «فرمانده کل قوا خمینی روح خدا». در  این عملیات با یک گردان می زنند به عراق و یک عملیات جانانه انجام می گیرد و موفقیت زیادی را کسب می کنند و دقیقا همین عملیات موجب می شود که اصلا فنون جنگ ما عوض شود که بعد از آن ثامن الائمه، فتح خرمشهر، فتح المبین را انجام دادیم.

عراقی ها و آمریکایی ها بعد از این عملیات یک ارزیابی درباره ما دارند که شنیدنی است و می گویند: آن ها (یعنی رزمندگان اسلام) از لحاظ فرماندهی خیلی خوب نیستند. آموزش خوبی هم ندیده اند، تجهیزات خیلی خوبی هم ندارند، فقط رهبریشان هر چه بگوید اطاعت می کنند و ردخور ندارد، رهبرشان هرچه بگوید اطاعت می کنند. این روحیه است که می آید در کربلای 5 و بعد از کربلای4 خودش را نشان می دهد. بچه های جبهه در هر شرایطی قرار می گرفتند برای شان راحت بود ولی ناراحتی امام را به هیچ عنوان نمی توانستند تحمل کنند.

همیشه دلمان می خواست وقتی امام می آید و سخنرانی می کند یک لبخند بزند و همین باعث می شد که در اوج فشار دشمن یک دفعه بچه ها حماسه ایجاد می کردند. اگر در کربلای4 ما شکست خوردیم، روحیه مان که شکست نخورد، روحیه مان قوی تر شد. کربلای 4 پیروزی ما بود، یعنی پیروزی کربلای 5 را مدیون روحیه ای می دانیم که در کربلای4 به دست آوردیم. این طور نیست که بگوییم در کربلای4 ما در ظاهر شکست خوردیم، پس کلا شکست خوردیم، نه.

شکست عراق در کربلای5 را مدیون کربلای4 هستیم. اگر عراق در کربلای4 به زعم خودش پیروز شد در عملیات کربلای5 شکست نمی خورد. این ها امدادهای غیبی خداوند بود که ما امتحان می شدیم و خوب هم جواب دادیم، خدا هم به کمک ما آمد، نه ما اصلا روحیه مان را از دست ندادیم و لحظه شماری می کردیم تا دو مرتبه عملیات کنیم. غصه ما این بود که چرا نتوانستیم کار مثبتی را انجام دهیم، هر جا شکست می خوردیم روحیه شهادت طلبی بچه ها بیشتر می شد.

شکست برای مان واقعا ننگ بود ولی خودمان هم نمی دانستیم که شکست های ظاهری موفقیت های بسیاری در پی دارد. ما اگر شکست می خوردیم دشمن فریب می خورد و از آن فریب استفاده می کردیم، روحیه ما تقویت می شد و ما به خودمان می آمدیم، چرا این جاها ما شکست خوردیم، چون اطلاعات را حفظ نکرده بودیم، آموزش مشکل داشت و لذا بر آن می شدیم تا معایب را برطرف کنیم، گاهی سرعت خوبی نداشتیم و تعلل می کردیم و به دشمن وقت می دادیم، تمام این مسائل باعث می شد که بعد از شکست ما به آن ها برسیم و متوجه شویم و تلاش کنیم تا این نقیصه ها مرتفع شوند. شکست های ما عامل پیروزی های ما بود و اصلا شکست به حساب نمی آمد.

-         روحیه ای که شما فرمودید در عملیات ها بود، الان در بسیجی ها این روحیه را وجود دارد؟

وقتی فضایی ایجاد بشود بعضی قضاوت ها را ما باید در آن فضا انجام بدهیم. من با توجه به تحقیقاتی که کردم و ملموس هم هست، یعنی از نزدیک با بچه ها صحبت کرده ام، چه در آن دوران و چه در حال حاضر، به نظر من روحیاتی که الان در بچه ها وجود دارد، هیچ وقت در جوانان آن موقع که انقلاب کرده اند نبوده. اگر امام نبود و اگر امام نبود و اگر امام نبود سه مرتبه تاکید کردم، اگر شجاعت امام، بی باکی، تقوا، توکل بر خدا و روحیه ایثار و شهادت طلبی امام نبود ما در ابتدای جنگ همه مان باخته بودیم و همه روحیه ها را از دست داده بودیم، وقتی عراق حمله کرد ما روحیه ای نداشتیم، این امام بود که به همه روحیه می داد.

شاید برخی بگویند نه این طور نبوده است، هر کسی این حرف را می زند در واقع نمی خواهد تسلیم باشد و اطاعت پذیر باشد، یک چیزی در روحیات او وجود دارد که این حرف را می زند و گرنه صادقانه و خالصانه بخواهیم حرف بزنیم، اگر امام نبود ما باخته بودیم. ما روحیه ی خود را از امام داریم. اما جوانان امروز ما قبل از این که امام بهشان روحیه بدهدو به آن ها امر جهاد کند دارای روحیه هستند و بنده این را باور دارم. شما و امثال شما الان در این بیداری اسلامی و دفاع از حرمین شریفین ببینید چقدر مراجعه داریم . چقدر عاشق داریم و دشمن ما هم این مطلب را خوب می داند و لذا به ما حمله نمی کند.

دشمن آن قدر که ما را می شناسد ما خودمان را نمی شناسیم، دشمن باور می کند که اگر به ما حمله کند و امام عزیزمان به جوانان حکم دفاع بدهد چه بر سرش می آید. منتها این روحیه الهی که خدا به ما داده است را مدنظر داشته باشیم، آن هم چیزی نیست که همیشه فکر کنیم ماندگار است، باید مراقبت کنیم و تقوا داشته باشیم. البته همه چیزی که ما داریم از ولایت به ما رسیده، پیروزی که به ما رسیده گفتم اولین عملیات چه نام داشت، فرماندهی کل قوا خمینی روح خدا، یعنی ما از امام خمینی به حضرت زهرا رسیدیم، از امام خمینی به رسول الله رسیدیم، از خمینی به ولایت امیرالمومنین رسیدیم یعنی آن ها اگر چه بعدا به کمک ما آمدند، در واقع چون دیدند ما از رهبرانمان که ادامه ی آن رهبری است، از ولایت فقیه که ادامه ی آن ولایت است آمدند به یاری ما و خودشان هم حضور داشتند، الان هم همین طور است. تنها این عامل.

فقط و فقط و فقط اطاعت از آقا و محبت به آقا، همه چیز را به دنبال خودش دارد و الحمدلله رب العالمین این روحیه در دستگاه های ما هست و خدا نکند که دشمنی به ما حمله کند، اگر می توانستند داعشی ها اول در کشور ما می آمدند. اگر می توانست القاعده اول در کشور ما می آمد، آمریکایی ها هم خودشان مستقیم می آمدند.

والسلام...

ممنونم از این که وقت تان را در اختیار ما گذاشتید، در پناه حق موفق و منصور باشید.

وقتی داشتیم از دفتر فرماندهی خارج می شدیم نگاه مان افتاد به آن سوی پادگان شهیدی را آورده بودند و در حال تشییع پیکر مطهرش بودند. من به عکاس گفتم بدو، دویدیم و سریع در میان جمع چند عکسی را به یادگار ثبت کردیم. شهیدان گنجینه هایی هستند که در قلب تاریخ نه با خاک خاک پاشان سیاست باز می پوسند و نه با سیل تهمت ها و توهین ها زنگار می گیرند، در اعماق قلب تاریخ فقط کافی است دستی به روی دل بکشی و فاتحه ای از ته دل برای خود بخوانی. شهیدان همین جایند، آن جایی که خدا هست و بی شک آن که خدا را انکار می کند و نفی حضور می کند فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا.