حال می کنم که تو هم مثل من بی حالی

سلام دوازدم: خدا آفریننده خوبی است

- خدا آفریده
- اصلا خدا خوب آفریده
- کلا به من و تو چه ربطی داره تا نظر بدیم که خدا خوب آفریده یا بد؟
- مگه خدا مخلوق بد هم داره؟

همیشه سر این بحث هاست که یادمان می رود اول مرغ بود یا تخم مرغ؟ ساعت ها سرش بحث می کنیم و ساعت ها تهش را واکاوی می نماییم، اما آخر نمی فهمیم، آنچه باید باشد هست یا نیست؟
از ابتدا مسئله بر سر بودن یا نبودن بود، بود من و بود تو و بود او به بود دیگری چه مربوط؟
اما خدا خاک را خوب آفرید،
صبح اولین خبری که شنیدم درگیری در مرز سراوان بود، از درون سوختم و جزغاله شدم.
طبق اخبار یک شهید و یک جانباز محصول امنیت مرزهای کشوری در کمربند آتش دنیا!
و هنوز عده ای در اندیشه مدیریت مفت خوری هستند
عده ای متعهد به اصول و ارزش های انقلابی کار نمی کنند
عده ای بی رحمانه به انقلاب می تازند
عده ای نمی فهمند
عده ای نمی خواهند بفهمند
عده ای کنج میخانه شبی را به سحر بیدارند
عده ای کوخ نشین زیر بیرق مقبره امام کاخ نشین دمی می سایند
اما فراموش نکنیم، امام خمینی کسی بود که جماران را خواستند گچ بکشند نگذاشت.
این کاخی که امروز بناشده است نه برای پاسداشت امام، که برای بدبینی به امام است.
یادمان برود برای چه انقلاب کردیم.
آخر یک روز این صدا هم خفه می شود
زنده باد آزادی بیان برای غیر حزب اللهی
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سایه نشین

هیس! بی معرفت ها تنها در خانه اند.

(این پست فاقد متن است.)
(خدایی آدم چه حرفی با بی معرفت ها دارد؟)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام یازدهم: تامل کمی مایل به تحمل


از ابتدای خلقت بشر آدم به دنبال تربیت بود، (البته بشر به دنبال تربیت بود که تهش شد قابیل برادر من...)

حالا...

از ابتدای تشکیل خانواده ها بشر به دنبال تربیت انسان بود، ولی آنچه مدنظر قرار نمی گرفت خود تربیت بود. در واقع انسان مربی با مطالعه جزوه های گوناگون و اندکی مشاهدات و سپس جذابیات هایی که به مثابه کره بر روی نان می مانست، عده ای را به دور خود جمع می نمود و نامش را کار تربیتی می گذاشت...



(اون فلش زبون بسته کنار مطلب رو دیدی، آره آره خودشه اون رو بزنی می ری واسه مرحله آخر، غول داره)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام دهم: خداحافظی با عدالت

نود دقیقه انتبه داستان گروگانگیری سنگینی است که در اوگاندا علیه یهودیان اتفاق می افتد و در این عملیات اسرائیل رسما وارد عمل می شود و مجموعه ای از تکاوران خویش را برای آزادی یهودیان راهی انتبه می کند...

آن روز اگر پیرزنی به مزدور رژیم صهیونیستی گفت وقتی صحنه های ظلم به یهودیان را می دیدیم پیش خود می گفتم که ...

چه چیزی می گفت؟ افسرده بود، درد داشت که حکومت یهودی چه می کند که هم کیشانش مطلومانه بایستی اینگونه مورد ظلم قرار بگیرند.

از قضا بنده چند سالی است که در کنار دروس حوزه که می خوانم به کلاس های استاد عباسی غلاقه مند شدم و می روم و هنوز این جریان ادامه دارد.



ایشان در فضای مباحث تئوریک و مبانی علمی و به خصوص در روش شناسی بسیار قدرتمند و باسواد هستند، در واقع الگوی روشی ایشان حرف ندارد. اگر خسته نیستید و همواره به دنبال حاشیه نمی روید، نزدیک به صد جلسه از مباحث را که نگاه کنید متوجه منظور و عرض بنده می شوید...


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام نههم: دلهره بازگشت


بالاخره عید آمد، با همه بالا  و پایینی های این ماه بزرگ ولی رسیدیم.

می دونی، می تونستم این حرف رو نزنم یا اصلا بگم به بقیه چه ربطی داره، یا این ک آخه کی این حرفا رو می شنوه یا یا یا یا یا هراز تا یای دیگه

یا این که می شد احساس کنم که چهارتا دشمن من دارند این حرف ها را می خونند  و با یه الفاظ زشت و داغون حرف بزنم.

اما نشد..

راستش یه چیزی رو هیچ وقت یادمون نمی مونه



ما آدم ها بعضی وقت ها دوست داریم عوض شیم اما می ترسیم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام هشتم: من هم مقصرم

سفر مشهد تموم شد و به قم برگشتم، بعد از مراسم افطاری حرم امام رضا که خیلی خوب بود، به یه مراسم افطاری دعوت شده بودیم. تو جمع ما یکی از فامیل ها که آموزش پرورشی است و توی تربیت فرزندان جامعه ما نقش داره، البته الان از هر پنج تا دانش آموز طبق آمار رسمی شش تاشون تک دارند و معدل نمره ریاضی در سال گذشته دانش آموزان ایران زیر ده بوده.



خلاصه کلام، این فامیل بسیار محترم و دوست داشتنی (انتظار ندارید که نسبت ها را در مجاز فاش کنم) منبر را بر دست گرفته بود و از اقتصاد و سیاست می گفت، البته یاد حرف های فلاحتی صدای آمریکا و عنایت فانی بی بی سی می افتادم ولی گوش می کردم.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام هفتم: گاهی دلت می گیرد.


روزهای اول حضور بنده در مشهد است و قطعا انتظاری ندارید که از خودم عکسی چیزی بگذارم.

ولی واقعیتش رو بخواهید تو این چند روز زیارت یه چیز به من چسبید، داشتم می رفتم کفش داری تا کفش هام رو بدم -برای اولین بار تو حرم امام رضا- یه لحظه دیدم دو سه تا از کفشدارها با روی باز خواستند کفش رو از من بگیرند.

خدایی یه لحظه خودم رو گم کردم، مردونه دور و برمون رو که نگاه می کنیم می بینیم دست غیب پشت سرمون زیاد هست، ولی دست غیبه.

یعنی نمی بینی اما می تونی حسش کنی.

اه بازم گفتم حس

آقا این چیزهای با حواس حس کردنی نیست، چرا داریم زور الکی می زنیم تا ایمان به خدا را حس کنیم.

ایمان به خدا و اهل بیت حس کردنی و چشیدنی نیست.



در جریان است...

تو پوست و گوشت و استخونت می تونی یه چیزهایی رو بفهمی.

اما اون چیزی که این وسط داره تلف می شه روحمونه که زیر لجن های گناه خراب می شه.

البته شکی نیست شما که معصوم اید و بنده خودم را دارم می گم

ولی مردونه چرا بعضی هامون خون خوری رو تموم نمی کنیم و این قدر از نخ این چی گفت و اون چی گفت بیرون نمی آییم.

چرا سرمون تو سرخودمون نیست؟

مردونه ماه رمضون ماه تغییره برای اون هایی که جسارت عوض شدن ندارند.

راستش من هم دوست دارم تو ماه رمضون عوض شم.

بماند

اما بامره است

برکت خدا گر و گر داره میاد

بیچاره اونی که هنوز منتظره با دست و پاهاش حسش کنه.

یاعلی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام ششم: یک جمله می خواهم بگویم


همیشه در زندگی ام حرف هایم را نگه داشتم و هبچ گاه بروز ندادم اما وبلاگ لعنتی همیشه خلایی بوده برای تحلیه حرف هایی که نمی شد بیان کرد.

جمله می خواهم بگویم درباره بعضی آدم ها...

اصولا همه اون هایی که تند می رند یه روزی کند می شوند چون پشت اون تندروی ها استدلال نیست قبول داره که داشته باشه، این آدم پس فردا هم قبول نداره که نداشته باشه

به همین راحتی

بچه حزب اللهی ها

نورسته ها و شکوفه های باغ انقلاب

کوچولوهای تازه به حزب اللهی شدن رسیده

اخوی ها

جون مادرتان تند نرید

کتاب بخونید

درس بخونید

چهارتا تحلیل بخونید

فردا کار دستمان می دید همین شماها

دهان ملت رو مورد عنایت قرار می دید

ولی خدایی در مقابل این برادران اصلاحاتی هرچی تف و لعن داشتید نثار کنید، این ها میان مردم اند و از مردم چیزی نمی فهمند.

جای من هم اون ها رو مورد عنایت بدید، اون ها زده دارند مملکت رو می دهند دست آمریکایی ها و خیانت و وطن فروشی تو خونشون است، وای به حال این که بهشون نزنی.

آره داداش

نصیحت ما رو بشنو کندرآن نبود غرض


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام چهارم: برادر روشنفکر من کمی توجه بایدت


داشتم روی صفحات مجازی پرسه می زدم و از نظرات مخالف و موافق بهره می بردم که ناگاه یکی از سایت های پرطرفدار اصلاح طلبان را دیدم که این مطلب را روی صفحه اش گذاشته است و با شوق و ذوق سخن از تمدن کهن نزدیک به چهارصد ساله آمریکایی رانده است.

راستش دلم سوخت اول برای خودم که بودجه های این مملکت را برای کسانی خرج می کنند که شعور سیاسی شان شاید از حافظه تاریخی شان بیشتر باشد و فهم اعتقادی شان بر احساسات غلبه نمی کند و ادامه ماجرا


راستش مردم آمریکا پرچم ایران را آتش نمی زنند چرا که اسناد جاسوسی ایران در ایالات متحده یافت نشده است و اسناد لانه جاسوسی شان مانند ما به یازده جلد نرسیده است. (البته یازده جلد قابل انتشار آن هم تا اوایل دهه شصت)

راستش ناوهای ما هیچ گاه هواپیماهای مسافربری آن ها را هدف نگرفته است و موشک های ما اشتباهی به برخی شهرهای آنان نخورده است.

راستش مردم آمریکا نزدیک به بیست هزار دخترشان دزدیده نشده است. می دانید که آمریکا بیش از بیست هزار دختر شیعه را در عراق دزدید؟

آری هنوز شمار برعهدی هایتان گوش فلک را پرکرده است و آمار جنایات تان هنوز گوش جانمان را خراش می دهد.

راستش سپاه ایران هنوز در طبس آمریکا نرفته است تا جاسوسان خویش را آزاد کند.

مجلس ایران سالانه بیش از ده میلیارد دلار خرج مبارزه با آمریکا را تصویب نکرده است.

و ...

هزاران دلیل وجود دارد که یکی از آن ها فقط کافی است تا اگر غیرت داشته باشیم آمریکا را دشمن جدی خودمان بدانیم چرا که او ثابت کرده است که دشمن است.

خوشا به حال روشنفکران سیاه و سفید بین این دنیا که هنوز فرق بیفسترو را با کله پاچه نمی دانند و افتخارشان لایک های این جا و آن جا و هزلیات گلرویی وارشان هست.

هنوز در دریدا مانده اند و شعر سپید می گویند و چشم های آبی برای شان برتری دارد از همه چیز، اما هیچ گاه نمی گویند که ما نژادپرست هستیم.

دم از حقوق بشر و آزادی می زنند ولی سگ آمریکایی را بیش تر از هم وطنان بی بضاعت دوست دارند.

بامزه است در سرزمینی زندگی کنیم که هنوز مردمی زیست می کنند که یادشان رفته است آمار جنایت های آمریکا را و هنوز دم از تمدن می زنند.

راستی خسته ام، کلی کار دارم و الا برایت تمدن را معنا می کردم.

این بماند طلبت ای برادر روشنفکر من.

در ضمن میلاد با سعادت حضرت حجت بر همه عاشقان حضرت مبارک باشد.


۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام سوم: حافظه تاریخی

روزگار جالبی است، آلزامیر همه مان را فرا گرفته است، نگاه به انسان ها به شدت مقطعی شده است و در بند حرف هایی هستیم برای مطرح شدن، نه برای درد ها سخن گفتن، دیگر طعم حرف های مان را ریا گرفته است و چاشنی محصولات دینی مان را رنگی از باندبازی ها و جریان سازی های سیاسی...

دم از خستگی نمی زنم، چرا که بازی سنگینی است در این میدان کار زار که دوستان بر روی دوستان خنجر می کشند و دیگر نیازی به دشمن نیست.
مسئولین فرهنگی خواب خواب
علمای اعلام در حال درشته سازی
دور دور تازه به دوران رسیده هایی است که اجتهاد را ملعبه بازی های سیاسی امروز و فردای شان کرده اند
به راستی چه کسی باور می کرد که ارثیه شهید اول و ثانی، صاحب جواهر، نائینی و سید مرتضی امروز در دست کودکان به بازی بیفتد و چه زیبا تعبیری است که بوزینگان بر منبر پیامبر نشسته اند...
چه کسی قرار است حق را بر جای خویش بنشاند و حرمت را به جایگاه ازلی آن باز ستاند.
سکوت این روزها علامت رضا نیست
سکوت طعم تلخ ترس از اعدام است، بر گونه های بچه هایی که زیر دست و پای سکوت علما در فتنه 88 له شدند.
عاقبت زنجیر ما را چون کلاف‌                              بافت محکم این عمو زنجیرباف‌
بعد از آن افکند پشت کوه قاف‌

برّه‌ها! فکری برای خود کنید                    چون شبان و گرگ کردند ائتلاف‌
اینک این ماییم‌; نعشی نیمه‌جان‌              کرکسان گرد سر ما در طواف‌
ما ضعیفان تا چه مُرداری کنیم‌                 پهلوانان را که اینجا رفت ناف‌
آن یکی صد فخر دارد بر کلاه‌                  گرچه بی شلوار شد روز مصاف‌
آن یکی دیگر به آواز بلند                       حرف حق را گفت‌، امّا در لحاف‌
آن یکی دیگر به صد مردانگی‌                 می‌کند تا صبح‌، عین و شین و قاف‌
آن دگر مانده است تا روشن شود           فرق آب مطلق و آب مضاف‌
کارگاه آسمان تعطیل باد                      تا که برگردد جناب از اعتکاف‌
الغرض مثل برنج تازه‌دم‌                       در چلوصاف کسان گشتیم صاف‌
جهد مردان عمل کاری نکرد                 مرحبا بر همّت مردان لاف‌

(خواهش می کنم اگر به ادامه مطلب رفتید کمی منصفانه متن را بخوانید.)
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سایه نشین