حال می کنم که تو هم مثل من بی حالی

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

سلام شانزدهم: این بار چه پیامی آورده اند...

شهدا پیامی آورده اند این بار با دستانی بسته.

این جمله ها را بسیار شنیده ایم و به آن ایمان داریم، هر زمان کار کشور گره خورده است، این عزیزان وطن بودند که خود نمایی کردند و ثابت کردند که زنده اند و عند ربهم یرزقون هستند.

این بار شهدایی روی خود نشان دادند که آمارشان به وسیله ی آواکس های امریکایی به عراق داده شده است و این یعنی این که خوشبین نباشید و اعتماد نکنید به روباه پیر و جنایت کاران منطقه ای.


تشییع جنازه برگزار شد، حال و هوای مردم عاشقانه بود، و ذکرهایی که زیر لب با بغض بر گلو بلند بلند گفته می شد که مرگ بر امریکا و این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده،  لاله های گلگون اسیر دست خصم حال و هوای تهران را به هم ریخته بودند تا بگویند دیوارهای تحریم ترک نخواهد خورد و تحریم ها برداشته نخواهد شد مگر این که به دین این ها در آیی.

تشییع تمام شد اما این پایان برگزاری تشییع شهدا نبود، روزنامه های زنجیره ای این بار با تمام قوا بر این تشییع جنازه تاختند که آقا میتینگ سیاسی راه انداخته اید.

افسوس مان بلند شد که این حرف ها چیست و این همه توهین که از چندین روزنامه همزمان خارج می شد برای چیست تا این که واقعیت رونمایی کرد.


روزنامه ی آرمان و هم پیالگانشان این عکس را در پشت صفحه ی روزنامه منتشر کردند تا نشان دهند مقصود حرف هایشان چیست!

در دوران اصلاحات هم بارها این اتفاقات افتاده بود که شهدا را به سخره و توهین و تشر می زدند، اما افسوس که آن دوزان انگار دوباره بر می گردد.

این بار با کوله باری از تجربه شهدایمان را می زنند.

نامردمان وطن فروش همان هایی هستند که از بیت المال مسلمین می خورند و  علیه اسلام مسلمین تلاش می کنند.

روزی رییس جمهور این مملکت سیدمحمد خاتمی بود که دم از آزادی می زد و به این بهانه دین را به کناری انداخت.

افسوس می خورم که چرا باید با لباس روحانیت علیه روحانیت بتازند، البته یک دلیل عقلانی دارد و آن این است که تجربه بارها و بارها نشان داده است که زمانی که یک غیر روحانی علیه اسلام سخن گفته بی شک شکست خورده است.

مردمان سرزمین من به روحانیت ارادت دارند و خیلی ها به همین دلیل به روحانی رای داده اند، اما افسوس که تیشه برداشته و بر ریشه ی اسلام می زنند. 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام پانزدهم: یک چیزی هنوز از یادم نرفته...

خنده های امروزمان نتیجه ی بی خوابی های توست، امیدوارم عده ای که دارند در راس دولت و نظام کار می کنند یادشان نرفته باشد و پای میزمذاکره عزت فروشی نکنند.



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام چهاردهم یک خصلت خیلی خیلی بد


یک خصلت خیلی خیلی بدی که ما آدم ها داریم تا در گوش مون نزنند و از اشتباهات و قصه های تلخ شیرین مون تعریف نکنند آدم نمی شیم.

تا زمانی که تیر غیب نیاد اصرار داریم که همان کار گذشته مان را تکرار کنیم و به دنبال تجدید نظر از آرمان هامان و دریوزگی می افتیم.

قصه ی امروز ما دیگر قصه ی سیاسی و بازی جریان ها نیست که بخواهیم با بگو و مگو حلش کنیم.

تمام کلام این روزها در یک جمله جمع شده است که آقا :

ما با دست های بسته هم ایستادیم  شما ها با دستای باز دارید چیکار می کنید.

اگر این بار حادثه تکرار شود، نه تنها جام زهر را می شکنیم، ساقی آن جام را هم می شکنیم.




۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام سیزدهم: امام مستضعفین

سال های سال در این خاک و این وطن بی غیرتان و پست فطرتان تاریخ و باعزتان و نیکو سیرتان آمدند و رفتند اما مردمانش دست از آزادگی بر نداشتند. مانده ایم در این سلاله های تاریخ که بی وجودان بهر چه وجود پیدا کردند و چه چیز باعث شده است تا آن ها وجودشان واجب شود و حضورشان لازم؟

چه اتفاقی است که در این پهنای تاریخ نمی افتد که رهبری که زندگی اش با کوخ نشینان بوده و زندگی اش با عزت مردانه ی ساده زیستان، حال فرزندان نا خلفی به پا خیزند و امام اشرافیت و امام باند بازی و دزدی را به مردم نشان دهند؟




حال نکته این جا است که این ها با این فرهنگ سازی و این اخبار و این برنامه ها به کدامین سو می روند>

روزنامه هایشان از سویی و برنامه هایشان از سوی دیگر و سخنرانی و از بیت امام اسطوره ساختن از جوانب دیگر برای چیست؟

تا کجا ما باید شاهد این داستان های این گونه باشیم.

مردم حق دارند بگویند که امام دنبال چه بود و الان فرزندان ناخلفش چه می کنند؟

مردم حق دارند بگویند آرمان های امام به انحراف تباهی کشیده می شود؟

مردم حق دارند بگویند موسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی اکنون تبدیل به مامن ضد انقلاب و انحراف در بدنه ی سیاسی تفکر امام شده است یا نه ؟

اکنون دنیا به ما نگریسته و چشم مستضعفین دنیا به سمت ما است، اما حالا که انقلاب اسلامی پروژه ی جهانی شدنش در حال تکمیل است و اکنون در نبرد سختی با استکبار هستیم عده ای با این کارها با چه شعاری قصد بر هم زدن افکار عمومی را دارند؟

خدایا آن ده که آن به.


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام دوازدهم: کی بود صدام کرد؟

همیشه، قبلا یک نفر که می خواست نصیحتم کنه، صدام می کرد و پیشم می نشست و با حالت عذاب و سختی می خواست مثلا غیر مستقیم به من بگه این کار خوبه و این کار بده.

ما هم کفری می شدیم و با عذاب خاصی پای حرف طرف می نشستیم و از اون جایی که یا بزرگ تر بود و یا ریش سفید جرات نمی کردیم چیزی بگیم و تو دل فقط فحس می دادیم و آخرش که می خواستیم بریم می گفتیم حالتون خوبه؟

طرف فکر می کرد دارم مسخره اش می کنم در حالی که واقعا با این همه نفرینی که تو دلم براش می کردم واقعا هم باید گفت بهش که حالتون خوبه؟


تا این که یک خورده بزرگ تر شدم و خواستم یکی رو نصیحت کنم اوه اوه چشم تون روز بد نبینه!

خودم رو تو آینه خودم دیدم قبل از این که حرف رو شروع کنم دو سه تا لعنت به خودم فرستادم.

(حالا نه برید عقب به دوران اول متن ام و نه جلو به دوران مثلا بزرگ شدنم.)

(البته جوری حرف می زنم انگار بابابزرگی چیزی شدم)

توی دوران دبیرستان فهمیدم که ای بابا این نصیحت ها بهترین موقعیته واسه این که آدم باگ ها و مشکلات کارهاش  بگیره و لذا مدام با این و اون شروع کردم به صحبت کردن.

راستش نصیحت یه فرصته که تو اون رو همیشه می سوزونی!

چرا ؟

یادته که مدام وقتی بابا شروع می کنه به حرف زدن می گی:

اه دوباره شروع کرد.

ببخشید چی رو شروع کرد؟

واسه کی شروع کرد؟

اون بنده خدا که عمرش رو کرده و حرفی می زنه از سر دل سوزی.

اگر هم نمی خواهی قبول کنی بشنو!

گاهی یادمون می ره قاطی حرف هایی که با اعصاب خوردی گوشش می دیم حرف هایی خوابیده که باید یک عمر دنبالش ندوییم.

البته همین حرف هام هم نصیحت بود.

ممنونم

نظر لطف تونه و هر چی گفتید الهی گوشت بشه بره تو تن خودتون.

والسلام

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام یازدهم: وقتی همه هم صدا می شوند.

دیروز دست به دست هم دیگر دادیم.

باردیگر شهر را آذین بسته ی خروش غیرت مسلمانی کردیم که تا ابد آزادگی را می دهید تا لقمه ای نان دریافت کند.

خیلی از این طلبه هایی که اومده بودند مشکل مالی داشتند، اما یک چیز برایشان مهم بود آن هم استقلال شان تا نرود از دست آن چه از دست رفتنی نیست.

این روز عده ای مشغول اند تا صف حزب الله را به هم بزنند.

این روزها از صافی وشفافیت سخن می گویند ولی دروغ می گویند.

این روزها تیرمانده بر گلوی کودک رباب نیست که تعیین کننده ی زندگی ما است.

این روزها دستان کوچک فرزند رباب است که گره گشای زندگی هر مسلمانی است.

این روزها با شعار نمی توان به نتیجه فکر کرد.

اگر رهبرمان در یک محیط نظامی از مذاکره حرف می زند، اگر محکم می ایستد و بانگ ما اجازه نمی دهیم را سر می دهد، دلیلش این است که ما ایستاده ایم و ایستاده می میریم.

اهل خشونت نیستیم اما نعره های حیدری بر سینه هایمان نشسته.

این روزها ما می خواهیم شیعه باشیم و بمانیم و این را به اثبات برسانیم.

و السلام علی من اتبع الهدی


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سایه نشین

این جا میان همه صدایی می شنوی؟



همیشه مراقب اتفاقات اطراف مون هستیم.

مثلا حواسمون رو جمع می کنیم با کی حرف بزنیم!

با کی حرف نزنیم.

با کی هم غذا بشیم یا نشیم.

اما یه چیزی رو یادمون می ره!

احترام به افکار و آراء دیگران.

به محض این که با یک نفر صحبت می کنیم اول با خودمون قیاسش می کنیم.

بعد می گردیم دنبال اشتراکات و اختلافاتمون.

اشتراکات می ره به جهنم و این اختلافات است که می آد جلو و اولین کاری که می کنه اینه که تو باید مثل من بشی.

گاهی باید اول خودمون اصلاح بشیم و بعد بیاییم و سعی در اصلاح دیگران داشته باشیم.

راستی من و تو ضامن اصلاح این و اون نیستیم گاهی با لبخند احترام بگذاریم به نظر دیگری خیلی بهتره!

تاثیرش هم بیشتره!

حداقل فحش نمی خوری

حداقل

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
سایه نشین