روزهای اول حضور بنده در مشهد است و قطعا انتظاری ندارید که از خودم عکسی چیزی بگذارم.
ولی واقعیتش رو بخواهید تو این چند روز زیارت یه چیز به من چسبید، داشتم می رفتم کفش داری تا کفش هام رو بدم -برای اولین بار تو حرم امام رضا- یه لحظه دیدم دو سه تا از کفشدارها با روی باز خواستند کفش رو از من بگیرند.
خدایی یه لحظه خودم رو گم کردم، مردونه دور و برمون رو که نگاه می کنیم می بینیم دست غیب پشت سرمون زیاد هست، ولی دست غیبه.
یعنی نمی بینی اما می تونی حسش کنی.
اه بازم گفتم حس
آقا این چیزهای با حواس حس کردنی نیست، چرا داریم زور الکی می زنیم تا ایمان به خدا را حس کنیم.
ایمان به خدا و اهل بیت حس کردنی و چشیدنی نیست.
در جریان است...
تو پوست و گوشت و استخونت می تونی یه چیزهایی رو بفهمی.
اما اون چیزی که این وسط داره تلف می شه روحمونه که زیر لجن های گناه خراب می شه.
البته شکی نیست شما که معصوم اید و بنده خودم را دارم می گم
ولی مردونه چرا بعضی هامون خون خوری رو تموم نمی کنیم و این قدر از نخ این چی گفت و اون چی گفت بیرون نمی آییم.
چرا سرمون تو سرخودمون نیست؟
مردونه ماه رمضون ماه تغییره برای اون هایی که جسارت عوض شدن ندارند.
راستش من هم دوست دارم تو ماه رمضون عوض شم.
بماند
اما بامره است
برکت خدا گر و گر داره میاد
بیچاره اونی که هنوز منتظره با دست و پاهاش حسش کنه.
یاعلی