سلام دو هفته پیش کتابی را آغاز کرذم که پر از اوج و فرود بود، داستانی از یک زندگی پر تنش و چند روزی است از خواندنش فارغ شدم به اسم



راستش مترجم کتاب، یغماگلرویی از افرادی است که وضعیتی مشخض دارد و تقریبا همه می دانند او کیست و موضعش چیست.

کتاب با چه شور و شوقی از یک فعال مدنی چریک می گفت که به دنبال انقلاب بود (نمی خواهم خلاصه کتاب را بگم باور کن).

صفحه به صفحه از کتاب را که می خواندم خودم را انقلابی و یک مقاوم در برابر رژیم های زورگو فرض می کردم و لذت می بردم بله آدم باید این جوری باشد و اون جوری نباشد.