حال می کنم که تو هم مثل من بی حالی

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن روحانی» ثبت شده است

سلام بیست و نهم: این حزب اللهی مظلوم

شما هم شنیده اید داستان بازگشایی یک سفارت خانه را، سفارت خانه نه که یک لانه ی جاسوسی را.

شما هم شنیده اید عده ای آمدند تا اعتراض کنند.

اما این را نشنیده اید که آن ها را به خاک و خون کشیدند...


برادر با که پیمان بسته ای، با آن که پایش بیفتد جان و مال و ناموست را حلال سربازانش می کند تا دلی در بیاورند از.....

برادر به چه می خندی؟

ببین خون عزیزانت به دیوار، نزن

نزن بر طبل بی عاری

که رسوایی به بار آرد


آقایون دولتی این روزها خون حزب الله به جوش آمده است.

این روزها خسته ایم از تمام نامردمی ها و دروغ هایی که دولت کلید به مردم گفت.

دروغ گو ذلیل خواهد شد، دروغ گو خوار خواهد شد.

امیدواریم منتظر آن روز نمانیم، اما فراموش نکنید این اگر من ندیدم

بازرگان ها را

بنی صدرها را

خاتمی ملعون ها را

این خاک دیده است.

منتظر بمانید تا این خاک  له تان کند.

عکس های امروز تجمع

سکوت



۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام بیست و هشتم: خیانت خیانت کاران به خودشان بر می گردد.

 این روزها ماجرای تازه و پیچیده ای در جریان سی ساله ی انقلاب اسلامی اتفاق می افتد که بر چشمان انقلابیون برق می اندازد و سیمای آن ها را سرخ می کند.

آن چه بر ما لاجرم قابل تحقیق و مطالعه است داستان برجام است.

برنامه جامع مشترکی که در یک قطعنامه ی سیاسی نوشته می شود و  در آن توافق بر سر مسائلی می شود که عوامل دولت جمهوری اسلامی به نمایندگان مردم اجازه ی ورود و دخالت نمی دهند.

و این خیانت است....


کسانی که این روزها به دنبال استحاله ی انقلاب هستند و حالا با نام و نانی به دنبال بی اعتقاد کردن مردم نسبت به انقلاب اسلامی است.

بارها رهبر انقلاب توصیه فرمودند که با شیطان بستن خطا است اما گوش نکردند.

و این بوی خیانت می دهد.


حالا باید بررسی کرد روی این مسئله که قطعنامه های بسته شده و نوشته شده در حق مردم چقدر سود دارد و چقدر زیان.

و مطمئن باشید که نیرنگ نیرنگ کنندگان به خودشان باز می گردد.



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
سایه نشین

سلام بیست و دوم: بالاخره برای نسل من دارد مبهم می شود که انقلاب برای چه شد؟

ای بابا کی زنده است و کی مرده؟

باز هم که دارید بحث سیاسی می کنید؟

پسر جون کی بخوره، کی ببره حرصش رو تو بخوری چرا؟

چرا در مورد دولت حرف می زنی، اگر برت دارند و ببرند سر به نیستت کنند من چه خاکی بر سرم بریزم.

این دیالوگ ها براتون آشناست!

آره این برای نسل ما که قتل های زنجیره ای رو ندیده و شنیده آشناست و البته خیلی ترسناک.

اما آن چه در نسل من است بی باکی و نترسی.

و مهم و نکته ی زیبایش همین جا است.

این روزها عده ای لبخندهایشان هدیه به گرگان سپید دندان است و سهم دندان های زرد رنجور من جز اخمی از چوپان نیست.



این روزها گله مدام در ترس افیون توده ها به دنیال سرپناهی می گردد.

گله سخت در تلاطم است و اضطراب جانش را بریده است.

وقتی چوپان را می بینی که با گرگ قدم می زند، دیگه انتظار پاره نشدن را از سر باید بیرون کرد.

چوپان این روزها به ما اخم می کند و به دیگری لبخند.

این روزها سهم من از یک زندگی ساده شده است درد و درد و درد.

که چه بشود؟

آن که روز را شب نشان دهد و شب را روز ارزش اعتماد کردن ندارد.

دارد؟

مردم این روزها به تدبیر شما دل خوش بودند که سرد شده اند.

وقتی ملاک عمل از کوخ نشینان، کاخ نشینان بشود، دیگر چه انتظار که مستضعفین کیستند؟

مردم ستم دیده سیخی چند؟

فکری باید کرد!

راهی باید زد...


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سایه نشین