ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
خسته ام، شعر نفس از دل پروانه بریده، حال شمعی است قرارم، حال ابری است نگاهم که بهارش پیداست و تو هم یک غزلی قرقره کن. و سرانجام منی سروبهار. روشنی باش، سر این دل تنها مانده و رهاکن پر خویش تا رها کردن من سرو سپیدی مانده تو نگو زمزمه چیست بوی حول ز صدایم تن حالان مانده