بالاخره عید آمد، با همه بالا و پایینی های این ماه بزرگ ولی رسیدیم.
می دونی، می تونستم این حرف رو نزنم یا اصلا بگم به بقیه چه ربطی داره، یا این ک آخه کی این حرفا رو می شنوه یا یا یا یا یا هراز تا یای دیگه
یا این که می شد احساس کنم که چهارتا دشمن من دارند این حرف ها را می خونند و با یه الفاظ زشت و داغون حرف بزنم.
اما نشد..
راستش یه چیزی رو هیچ وقت یادمون نمی مونه
ما آدم ها بعضی وقت ها دوست داریم عوض شیم اما می ترسیم.