حال می کنم که تو هم مثل من بی حالی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انقلاب» ثبت شده است

سلام بیست و پنجم: بیایید بیایید


حالا که دنیا این قدر دارد به ساز نا اهلانش می رقصد و اسلام هراسی و ایران گریزی در منطقه بیداد می کند، وقتش نشده است که من و تو دست در دست هم ما شویم و نه فریاد که عمل کنیم.

ما خسته از فریادهای سابقیم و تشنه بر عمل!

آن که مرد راه است بسم الله و آن که مرد شعار است ...


۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
سایه نشین

سلام بیست و دوم: بالاخره برای نسل من دارد مبهم می شود که انقلاب برای چه شد؟

ای بابا کی زنده است و کی مرده؟

باز هم که دارید بحث سیاسی می کنید؟

پسر جون کی بخوره، کی ببره حرصش رو تو بخوری چرا؟

چرا در مورد دولت حرف می زنی، اگر برت دارند و ببرند سر به نیستت کنند من چه خاکی بر سرم بریزم.

این دیالوگ ها براتون آشناست!

آره این برای نسل ما که قتل های زنجیره ای رو ندیده و شنیده آشناست و البته خیلی ترسناک.

اما آن چه در نسل من است بی باکی و نترسی.

و مهم و نکته ی زیبایش همین جا است.

این روزها عده ای لبخندهایشان هدیه به گرگان سپید دندان است و سهم دندان های زرد رنجور من جز اخمی از چوپان نیست.



این روزها گله مدام در ترس افیون توده ها به دنیال سرپناهی می گردد.

گله سخت در تلاطم است و اضطراب جانش را بریده است.

وقتی چوپان را می بینی که با گرگ قدم می زند، دیگه انتظار پاره نشدن را از سر باید بیرون کرد.

چوپان این روزها به ما اخم می کند و به دیگری لبخند.

این روزها سهم من از یک زندگی ساده شده است درد و درد و درد.

که چه بشود؟

آن که روز را شب نشان دهد و شب را روز ارزش اعتماد کردن ندارد.

دارد؟

مردم این روزها به تدبیر شما دل خوش بودند که سرد شده اند.

وقتی ملاک عمل از کوخ نشینان، کاخ نشینان بشود، دیگر چه انتظار که مستضعفین کیستند؟

مردم ستم دیده سیخی چند؟

فکری باید کرد!

راهی باید زد...


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سایه نشین