دیگر برای مان مهم نیست که فردی که نماینده ی یک ملت است زیر مجسمه ی مارکوس سخنرانی کند یا کنار مجسمه های برهنه ی موزه و یا این که کنار عکس های لخت و سکسی با یک رهبر دینی دیدار کند.
این چنین است که تزویر به ما می خندد، زمانی که ادیان به دستان او جز لغلغه ای نمانده است که الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون
و این جمله از سرور آزادگان است بر تارک جبین خورده ی سیاست های پوچ دولتی که همان از دین برایش مانده که مثال عبید الدنیا است.
و تزویر به ما می خندد
خنده هایی از طعم گس گل یخ، همان که مور مورش زیر لب های من خاطرات سیلی را زنده می کند که سیده زنان می خورد برای اسلام
و امروز آن که نان از نام آن بانوی بزرگ مهر می خورد پشت به یک عکس کستهجن در کنار پاپ رهبر مسیحیان عکس می اندازد.
آری تو نماینده ی دین من نیستی