هرشب میان مقبره ها راه می روم شاید که شیوه ی زیستنم را عوض کنم.

یا شایدم نه، شاید که نخواهم برای کسی درس عبرتی بشوم.

یا اصلا نه به قول خواهر محترم خودمان که برای خودش یک پا وکیل است، جوری می زنم که درس عبرتی برای سایرین بشوی.

و لذا درس من این بود که جوری نخورم که درس عبرتی برای سایرین بشوم.

اصلا درس عبرت شدن خوب است یا الگو شدن.

یا شاید هم هیچ کدام.

یا نه مانند خوک بد کتاب قلعه حیوانات پای را باید گشود و شاشید بر روی نقشه اهداف و آینده ی زندگی

البته لزوما این مسئله لازم نیست که خودت با نقشه و اهداف زندگی ات این کار را کنی.

نقشه ات را که سفت نچسبی می آیند و می شاشند و می روند.

البته زحمتی ندارد ها.

این عمل زشت که در بالا بدان اشاره رفت لزوما گاهی بایک مشورت غلط

یا یک نصیحت

یا ضد حال

یا نا رفیقی

یا بی معرفتی انجام می گیرد.

حالا تو باید تو باشی یا این که تو نباشی باید کلی راه بروی/

کجا؟

سمت دستشویی

چرا که زود به زود دستشویی بروی دیگر نمی شا... به زندگی و نقشه و همه چیزت.

البته این نسخه را به تو تجویز کردم و تو هم به دیگران تجویز کن تا زود به زود بروند به دستشویی.

شاید حداقل از این طریق درس عبرتی برای سایرین نشوی.

امضا: آنکه همیشه سر لوله خودکار را به هم گره می زد...

البته آقا سعید ما هم این را نخواند.

اگر خواندی همین الان تخ کن بریزش بیرون

حرومته